English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3494 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debaueh U ازراه درکردن گمراه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to touch off U درکردن خالی کردن
To fire a shot U تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
long-distance U ازراه دور تلفن کردن
gnosticize U ازراه عرفان تشریح کردن
long distance U ازراه دور تلفن کردن
misdirecting U گمراه کردن
seducing U گمراه کردن
seduces U گمراه کردن
inveigles U گمراه کردن
seduced U گمراه کردن
seduce U گمراه کردن
misled U گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن
lead astray U گمراه کردن
misleads U گمراه کردن
misinforms U گمراه کردن
to put off the scent U گمراه کردن
inveigling U گمراه کردن
misdirects U گمراه کردن
misdirect U گمراه کردن
misinforming U گمراه کردن
misdirected U گمراه کردن
inveigled U گمراه کردن
misguide U گمراه کردن
to lead astray U گمراه کردن
to lead a U گمراه کردن
to lead up the garden U گمراه کردن
misinformed U گمراه کردن
mislead U گمراه کردن
misinform U گمراه کردن
baffle U گیج یا گمراه کردن
inveigle U گمراه کردن وبردن
baffled U گیج یا گمراه کردن
inveigles U گمراه کردن وبردن
baffling U گیج یا گمراه کردن
inveigling U گمراه کردن وبردن
inveigled U گمراه کردن وبردن
baffles U گیج یا گمراه کردن
jape U گمراه کردن جماع کردن
volleyed U شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleying U شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volleys U شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
volley U شلیک کردن بصورت شلیک درکردن
to explain away U درکردن
discharges U درکردن
shoots U درکردن
shoot U درکردن
to fire off U درکردن
discharge U درکردن
set off U درکردن
poop U تفنگ درکردن
poops U تفنگ درکردن
looser U رهاکردن درکردن
to stretch one's legs <idiom> U خستگی درکردن
loose U رهاکردن درکردن
pistol U تپانچه درکردن
pistols U تپانچه درکردن
loosest U رهاکردن درکردن
intent on doing anything U مصمم درکردن کاری
squib U کنایه فشفشه درکردن
squibs U کنایه فشفشه درکردن
To swallow an insult . To gloss over. U زیر سبیل درکردن
bluffed U حریف را از میدان درکردن
bluffing U حریف را از میدان درکردن
bluffs U حریف را از میدان درکردن
bluff U حریف را از میدان درکردن
pervertible U ازراه در رو
offensively U ازراه تهاجم
exegetically U ازراه تفسیر
encouragingly U ازراه تشویق
paraphrastically U ازراه تفسیر
demonstratively U ازراه اثبات
foully U ازراه خیانت
inferentially U ازراه استنباط
posteriori U ازراه استقرار
inquiringly U ازراه بازجویی
by courtesy U ازراه التفات
by ear U ازراه گوش
interrogatively U ازراه پرسش
catechist U ازراه پرسش
interposingly U ازراه مداخله
controversially U ازراه مباحثه
conjugally U ازراه زناشویی
diagnostically U ازراه تشخیص
by sea U ازراه دریا
introspectively U ازراه خودنگری
by indirection U ازراه تقلب
inquiringly U ازراه استفسار
heretically U ازراه رفض
algebraically U ازراه جبر
intuitively U ازراه برهانی
intuitively U ازراه کشف
gymnastically U ازراه ورزش
intuitively U ازراه انتقال
ingratiatingly U ازراه خود شیرینی
professionally U ازراه پیشه یاکسب
glozingly U ازراه عیب پوشی
hieroglyphically U ازراه تصویرنگاری بطورمرموزیاغیرخوانا
to break a way U موانع را ازراه خودبرداشتن
philosophically U ازراه حکمت دوستی
basophobia U هراس ازراه رفتن
inferentially U ازراه نتیجه گیری
catechization U ازراه سئوال وجواب
foully U ازراه نادرستی بطورغیرعادلانه
withdrawal U تخلیه مواضع ازراه هوا
concretionary U تشکیل شده ازراه تحجریاانجماد
rje U ورود برنامه ازراه دورEntry ob
polemically U ازراه مجادله یا سیتزه بطورمباحثه
withdrawals U تخلیه مواضع ازراه هوا
air movements U حرکت دادن ازراه هوا
endermic U ازراه پوستی از ورا پوست
intriguingly U با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی
patronizingly U ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
demonstratively U با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
gamogenesis U زاد و ولد ازراه جفت گیری
telecommunications access method U روش دستیابی ارتباطات ازراه دور
refutation U اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
aberrant U گمراه
inveglement U گمراه
devious U گمراه
self deluded U گمراه
perverted U گمراه
hell-bent U گمراه
amiss U گمراه
astray U گمراه
hell bent U گمراه
parasyntheton U واژهای که ازراه اشتقاق وترکیب درست شود
catechetical U مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
bobbing U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
impo U کاریکه بدانش اموزان ازراه تنبیه میدهند
parrotry U بازگویی سخن دیگران مانندطوطی یا ازراه چاپلوسی
bob U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
bobs U ازراه فریب وخدعه چیزی را بدست اوردن
to fall into error U گمراه شدن
screwy U گمراه کننده
screwiest U گمراه کننده
screwier U گمراه کننده
seductive U گمراه کننده
corruptible U گمراه شدنی
misleading U گمراه کننده
sinister U گمراه کننده
inveigler U گمراه سازنده
to go a U گمراه شدن
perverts U گمراه شدن
strays U گمراه شدن
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
perverting U گمراه شدن
err U گمراه شدن
errs U گمراه شدن
erred U گمراه شدن
seducer U گمراه کنندهseduction
straying U گمراه شدن
stray U گمراه شدن
perverse U گمراه هرزه
heterodox U گمراه زندیق
seduction U گمراه سازی
delusive U گمراه کننده
pervert U گمراه شدن
to go astray U گمراه شدن
to get lost U گمراه شدن
lothario U گمراه کننده زنان
delusory U فریبنده گمراه کننده
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
to be deluded U گمراه شده بودن
throw off <idiom> U گیج شدن ،گمراه
lost U شکست خورده گمراه
to be fooled U گمراه شده بودن
break the bank <idiom> U بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
hocus pocus U چیز گمراه کننده معضل
pervertible U گمراه شدنی کج راه کردنی
perversive U گمراه کننده منحرف سازنده
illusive U گمراه کننده مشتبه سازنده
illusory U گمراه کننده مشتبه سازنده
sand crack U ترکی که ازراه رفتن روی ریگ گرم درپای انسان پیداشود
optophone U الت تبدیل روشنایی بصدابدانگونه که کوران موادچاپی را ازراه به گوش بخواند
The comparison is misleading [flawed] . U مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
self blinded U گمراه شده توسط نفس خود
ignisfatuus U چیز گمراه کننده شعله کمرنگ
accidentalism U تشخیص علائم گمراه کننده مرض
smokescreen U عمل یا حرف گمراه کننده یا مستتر سازنده
structuralism U بخشی از روانشناسی که ازراه تعقل وتفکر وضع روحی فرد را مورد مطالعه قرارمیدهد
prevarication U ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
remote control U کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history Forum search
1Potential
2Some of my translations are missing !
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com